سلام.

امروز دو  بار اومدم اینجا.

بی قرارم. دلم آروم نمیگیره. نمیدونم چیمه؟

قهوه ام را که خوردم ، پفک هم که خوردم ، پای لپ تاپم هم که نشستم و دارم واسه خودم کد میزنم.

پس چمه؟؟

وا!!!

انگار دلم برای یکی تنگ شده.

انگار دلم هوای یک نفر را کرده.

نمیدونم کی. ولی خیلی دلم براش تنگه. :) 

نفسم برای یک نفر گرفته ، یک نفر که نمیدونم کیه.

ماهی فکر کنم یک نفر اومده تو زندگیش. به منم گفت اجازه بده یکی بیاد تو زندگیت تا حال و هوات عوض بشه. 

گفت حس قشنگیه.

میدونم حس قشنگیه. میدونم خیلی خوبه آدم یکی را دوست داشته باشه.

اما واقعا نمی تونم. 

قدرت ریسکش را ندارم.

ترجیح میدم تنها باشم تا یک نفر اشتباهی بیاد و بره.

الان آهنگ که گوش میدم تنها مخاطب هاش برام ،مامانم ، بابام ، و خدا میشن :D :D :D

آهنگه عشقی عشقیه هاااا. اما من کسی را ندارم که با اون آهنگ یادش بیوفتم. :D :D :D

اینم یک مدل زندگیه.

خدا بخیر کنه.

الان کدم را گذاشتم اجرا .کار سنگین دیگه ای رو سیستمم نباید بکنم والا رم کم میاره. مجبورم اینجا هی بنویسم تا اجرای کدم تمام بشه و نتایجش را ببینم.


نمی دونم این حس علاقه و نیاز به محبت کردن و محبت دیدن چی بود خدا گذاشت تو دل ما !!

میدونید عاشق شدن جرات می خواهد . جراتش را ندارم. یعنی حالشم ندارم. :D :D :D

 ولی دوست دارم :D :D : D:

من از اون بنده وزه هام

هم خرما را می خواهم و هم خدا را


الان دارم آهنگ یکی روزی میاد از احسان خواجه امیری را گوش میدم.

مخاطب خاصی ندارم بهش فکر کنم با این آهنگا

ولی متن آهنگه خیلی سنگینه. واقعا گریه ام میگیره.



یه روزی میاد که دیگه دلت برام نریزه

که یادت نیاد تولدِ من چندِ پاییزه

هر کدوم از ما کنارِ یکی خوشبخته

چیزی که امروز باورش واسه هر دومون سخته

یه روزی میاد سالی یه بار هم یادِ هم نیایم

از گذشتمون جز فراموشی هیچ چیزی نخوایم

از تو فکرِ ما خاطراتمون میتونه رَد شه

بدونِ اینکه حتی یه لحظه حالمون بد شه

♫♫♫♫♫♫

فکر نکردن به خاطراتمونو بلد میشیم

میبینیم همو از کنارِ هم ساده رَد میشیم

انگار نه انگار به من میگفتی بی تو نابودم

انگار نه انگار یه روزِگاری عاشقت بودم

میبینیم همو اون هم یه جا که غرقِ احساسی

با هرکی باشیم نباید بگیم همو میشناسیم

برایِ اینکه حتی یه لحظه سمتِ هم نیایم

میری و میرم بی خدافظی بدونِ سلام



آهنگ قشنگیه. دو نفر هم را دوست دارن و بعد چند وقت دیگه حتی نباید به روی هم بیارن که دوستش دارن.

من تو بچگی یکی از پسرای فامیلمون را دوست داشتم. اونم من را دوست داشت.

همه جا باهم بودیم. مهمونی نبود بریم و من و اون کنار هم نباشیم.

اسمش امین بود.

خیلی دوستش داشتم.

شاید این آهنگ به من و امین بخوره.

آخه الان دیگه دوستش ندارم 

الان میبینمش . با هم سلام و علیک میکنیم ولی هیچ حسی بهش ندارم.

یعنی دوستش دارما. اما مثل برادر. براش آرزوی خوشبختی میکنم.

وقتی آدم بزرگ میشه ، معیار ها و هدف های زندگیش عوض میشه.

الان هدف های زندگی من و امین کاملا متفاوته. اصلا راهمون یکسان نیست.

ولی تو بچگی ، همه حرف و حدیثمون یکی بود.

چقدر خوش میگذشت . من از دو سه سالگی یادمه که هم بازی امین بودم تا 18 سالگی.

خونه هامون نزدیک هم بود.

همیشه یا من خونه اونا بودم یا اون خونه ما.

وای چقدر خوب بوددددد

چقدر باهم دعوا کردیم . چقدر خندیدیم.

با خانواده هامون میرفتیم پارک. چقدر این امین سر به سر من میگذاشت.

چقدر خوب بود بچگی.

اما از یک سنی انتخاب هامون فرق کرد.

من روز به روز از درس خوندن خوشم اومد و اون از مقام و پول

من نماز خوندن و خدا را قبول دارم ولی اون اعتقادی به این چیزا نداره.

من وابسطه خانواده و به خاطر مامانم حتی یک مسافرت تنها هم نمیرم و اون چندین ساله داره مجردی زندگی میکنه.

اصلا دو تا دنیای متفاوت متفاوت........................


چقدر زود گشت